اسوه پايداري و شجاعت
اسوه پايداري و شجاعت
اسوه پايداري و شجاعت
مدرس در يک نگاه
نام پدر :سيد اسماعيل
تاريخ ولادت :1287ه. ق مقارن با :1249ه ش
محل ولادت :روستاي کچو از توابع اردستان اصفهان
نسب از سادات طباطبايي که با 36واسطه با امام حسن مجتبي عليه السلام مي رسد .
تحصيلات :
ـ از 14سالگي تا 23سالگي در اصفهان به ادامه تحصيلات پرداخت .
ـ اساتيد در اصفهان :آيت الله سيد محمد باقر درچه اي ،ملا محمد کاشاني ،جهانگير خان قشقايي و...
ـ در سن 23سالگي براي ادامه تحصيل علوم ديني عازم نجف اشرف و عتبات عاليات شد .
ـ اساتيد در عتبات عاليات :آيات عظام حاج ميرزا حسن شيرازي سيد محمد فشارکي ،سيد کاظم يزدي،شريعت اصفهاني ،آخوند اصفهاني و...
ـ نايل شدن به درجه اجتهاد :در 30سالگي .
ـ بازگشت به اصفهان :در37سالگي .
ورود به مجلس شوراي ملي به عنوان يکي از پنج مجتهد معرفي شده از طرف مراجع تقليد نجف اشرف :در سن 40سالگي در 1328ه ق
نمايندگي مردم تهران در مجلس شوراي ملي در دوره اي سوم تاششم
ممانعت از راهيابي به مجلس شوراي ملي توسط رضاخان و تبعيد و زنداني شدن در منطقه دور افتاده خواف نزديک مرز افغانستان :در بهمن 1037ه . ش شهادت :پس از حدود 10سال تبعيد و زندان سرانجام در سال 1316ه. ش مقارن با بيست و هفتم ماه مبارک رمضان در کاشمر مظلومانه و هم چون اجداد طاهرينش مسموم و به شهادت رسيد .
مدرس از نگاه امام خميني
مدرس از نگاه مرحوم نخودکي اصفهاني
مدرس اهل تهجد و نماز شب بود. تمام ايامي که من با او بودم نماز شبش ترک نشد او اهل نماز و دعا و مطالعه بود .
صراحت لهجه
جناب دکتر !به اين عبدالبقاي ما نصيحت کنيد طب نخواند. دکتر امير اعلم گفت :چرا آقا ؟طب رشته خوبي است ؟
مدرس با لحني جدي گفت :
مي ترسم او نيز مثل شما طماع و ترسو شود.
بزرگ ترين افتخار
گر بر سر نفس خود اميري مردي
ور بر دگران خرده نگيري مردي
مردي نبود فتاده را پاي زدن
گر دست فتاده اي بگيري مردي
روشنفکر واقعي
دست ارادت
او در مجلس چهارم عليه مدرس اشعاري گفت و چاپ کرد اما سپس متوجه اشتباه خود شد و نزد من آمد و گفت :آقا بهار!من مي خواهم از مدرس عذرخواهي کنم او اهل کينه و انتقام نيست بيا با هم به خانه مدرس برويم تا عذر خواهي حاصل شود . عشقي به محض ورود خواست اظهار ندامت و شرمندگي کند که مدرس فرمود :
بيا که نوبت صلح است و دوستي و سلامت
به شرط آن که نگويي از گذشته حکايت
عشقي همان جا به شهيد مدرس دست ارادت داد و در مبارزات جمهوريت مقالات تندي نوشت تا اين که او را ترور کردند و مدرس در مدرسه سپهسالار براي او مجلس ختمي تشکيل داد .
اين ميدان جرات مي خواهد
مدرس جواب داد اولا شما بفرماييد جلو من پشت سر شما هستم ثانيا اين ميدان جرأت مي خواهد .
شب کلاه قيمتي
حق السکوت
چک نه ،طلا
سفير انگليس گفت :شما مي خواهيد حيثيت سياسي ما را در دنيا نابود کنيد .
مدرس با خنده گفت :از نابودي چيزي که نداريد نترسيد .
رضا بيا پيش خودم!
احترام کاغذي
مدرس گفت :عبدالباقي !چند ورق از ان کاغذهاي مرغوب خود را بياور من فورا بسته اي کاغذ خدمت ايشان آوردم مدرس به آن مرد گفت :آن بسته کاغذ وزير را بردار و اين کاغذها را هم روي آن بگذار . آنگاه روي يک تکه کاغذ قند نوشت :جناب وزير کاغذ فراوان است ،ولي لياقت تو بيش تر از اين کاغذي که روي آن نوشته ام نيست .
زنده باد خودم
مدرس در آن جنجال خطرناک نه تنها هراسي به خود را ه نداد بلکه به شعاردهندگان گفت :آخر اگر مدرس بميرد ديگر کسي به شما پول نخواهد داد سپس فرياد کشيد زنده باد خودم ؛زنده باد مدرس .
دُم حضرت والا
دعا به جان رضاخان
اين کاخ که مي بيني ...جاويد نخواهد ماند
اين کاخ که مي بيني گاه از تو و گاه از من
جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
افطار آخر
با شنيده شدن صداي اذان يکي از جانبازان به سرعت قوري را از روي سماور برداشت و يک استکان چاي ريخت و ديگري سم مهلکي را در استکان خالي کرد و به سيد گفت :بخور. مدرس بالاجبار چاي مسموم را در چند جرعه نوشيد و به نماز ايستاد. نماز مغرب او به پايان رسيد ،ولي از اثرات سم خبري نبود . بر سجاده نشست و به گفتن ذکر مشغول شد. سپس به نماز عشاء ايستاد ولي رعب و وحشت جانيان باعث شد بيش از اين تحمل نکنند. عمامه سيد را در نماز برداشتند و برگردنش انداختند و از دو سر آن را کشيدند تا لب ها بر کلام سرخ مدرس بسته شد .
پس از اين واقعه ،تلگرافي به اين مضمون به مرکز مخابره شد :سيد حسن مدرس به دليل بيماري فوت نموده است !
بعد از وفات ما تربت ما در زمين مجوي
در سينه هاي مردم دانا مزار ماست
منبع: ماهنامه فرهنگي اجتماعي ديدار شماره 110
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}